جدول جو
جدول جو

معنی مات ماندن - جستجوی لغت در جدول جو

مات ماندن
(نَ / نِ خَ تَ)
مبهوت شدن. با چشمانی گشاده بی حرکت و حیرت زده شدن. سخت متحیر شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز ماندن
تصویر باز ماندن
به جا ماندن، باقی ماندن
عقب ماندن، واپس ماندن
از کار ماندن، به مقصود نرسیدن
خسته شدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ وَ دَ)
این ترکیب را صاحب آنندراج آورده است و از آن معنی داغ نشاندن مقابل داغ بردن و داغ برچیدن برمی آید:
شبهای دوریت ز که پرسم سراغ صبح
رفتی و ماند در دل شب بی تو داغ صبح.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
کشف نشدن. نهان ماندن. مخفی ماندن. پوشیده ماندن:
مرا بعشق تو طشت ای پسر ز بام افتاد
چه راز ماند طشتی بدین خوش آوازی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
عقب ماندن عقب افتادن واپس افتادن، از کار ماندن و بهدف نرسیدن خسته شدن، بجا گذاشتن بجا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقت ماندن
تصویر طاقت ماندن
صبر و توان ماندن شکیب ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز ماندن
تصویر باز ماندن
((دَ))
واماندن، پس افتادن، به جا ماندن
فرهنگ فارسی معین